فضايل حضرت زهرا(سلام الله عليها)
مثل شجره طيبه
پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم ) فرمود: من شجره ام و فاطمه شاخه آن ، علي عامل باروري آن ، حسن و حسين ميوه ، و دوستداران آنان از امتم برگهاي آن درخت باشند.
سپس فرمود: سوگند به آن كسي كه مرا به راستي برگزيد، آنان در بهشت جاودان مي باشند.
و نيز آن حضرت فرمود: من شجره و علي شاخه و فاطمه عامل باروري و حسن و حسين ميوه و شيعيان ما برگ مي باشند، و هرگاه كه درخت مي رويد، برگهايش فرو مي ريزند.
سپس فرمود: سوگند به كسي كه مرا به حق مبعوث كرد، اينان در بهشت جاودان خواهند بود(1).
*****
پاورقي:1-360 داستان از فضايل مصائب و كرامات فاطمه زهرا (سلام الله عليها)
نويسنده : عباس عزيزي
فضايل حضرت زهرا(سلام الله عليها) در تفسير مرج البحرين يلتقيان در احاديث معتبر از طرق خاصه و عامه از حضرت صادق (عليه السلام) و غير آن حضرت روايت كرده اند در تفسير آيه شريفه : مرج البحرين يلتقيان (سوره الرحمن)؛ مخلوط كرد دو دريا را كه بر مي خوردند با يك ديگر))، حضرت فرمود: مراد دو درياي علم است ، يعني علي و فاطمه ، كه حق تعالي ايشان را به يكديگر رسانيد. بينهما برزخ لايبغيان ؛ ميان ايشان فاصله اي است كه بر يكديگر زيادتي نكنند))، حضرت فرمود: مراد حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم ) است كه سبب الفت علي و فاطمه گرديد. يخرج منهما اللؤ لؤ والمرجان ؛ بيرون مي آيد از آن دو دريا مرواريد و مرجان ))، حضرت فرمود: مراد حسن و حسين (عليه السلام) هستند كه از آن دو درياي علم به وجود آمده اند(1). ******* پاورقي:1-360 داستان از فضايل مصائب و کرامات فاطمه زهرا (سلام الله عليها) نويسنده : عباس عزيزي
فضايل حضرت زهرا(سلام الله عليها)
حسادت عايشه به فاطمه (سلام الله عليها)
شيخ بزرگوار، مجلسي (ره ) در جلد ششم بحارالانوار، از كتاب خصال ، از امام صادق (عليه السلام) نقل مي فرمايد:
رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم ) به منزل آمدند، در حالي كه عايشه فاطمه زهرا(سلام الله عليها) را مخاطب قرار داده و فرياد مي زد:
والله ، اي دختر خديجه ! تو خود را به خاطر مادرت از ما برتر مي داني و بر ما مي بالي و حال آن كه او هيچ برتري بر ما نداشت و مانند ما بود.
رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم ) اين سخن را شنيدند و هنگامي كه بانو فاطمه (سلام الله عليها) پدر را ديدند، گريستند.
پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم ) سؤ ال فرمودند: چه چيز تو را به گريه افكنده دختر جان ؟
فاطمه (سلام الله عليها) عرض كرد: عايشه از مادرم نام برده و او را خفيف نموده و من هم گريه كردم .
رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم ) غضبناك شده ، فرمودند: اي حميراء بس كن و دست بردار! خداي تعالي به زني كه فرزند زياد بزايد بركت عنايت فرموده و خديجه ، كه درود خدا بر وي باد، براي من فرزندان پاكي مانند عبدالله و قاسم و رقيه و ام كلثوم و زينب را به دنيا آورده ، ولي تو كسي هستي كه خدايت عقيم كرده و براي من فرزندي نزاده اي (1)
پاورقي:1-360 داستان از فضايل مصائب و كرامات فاطمه زهرا (سلام الله عليها)
نويسنده : عباس عزيزي
داستانهايى از زيارت عاشورا
توصيه شيخ كبير به خواندن زيارت عاشورا
شيخ محمد حسن انصارى اخوى زاده و داماد سرآمد فقها، شيخ مرتضى انصارى داراى چند فرزند بود، سومين فرزند ايشان (شيخ مرتضى ) معروف به شيخ كبير از اهل علم و فضل بود و در نجف به سر مى برد، وى در سال 1289 ه به دنيا آمد، و در سال 1322 ه در دزفول در سن 33 سالگى فوت نمود، اين شيخ جليل القدر حرص و ولع ويژه اى نسبت به خواندن زيارت عاشورا در صبح و شب داشت ، پس از مرگش بعضى از يارانش او را در عالم خواب ديدند، از او پرسيدند: بهترين و نافع ترين اعمال آنجا كدام است ؟ در پاسخ سه بار فرمود: زيارت عاشورا.(1)
*****
پاورقي:1- داستانهاى شگفت انگيز از زيارت عاشورا و تربت سيد الشهدا (ع )-حيدر قنبرى
مقامات مردان خدا
(آن عمل را ترك كن )
(حاج شيخ عبدالنبى نورى ) كه از بزرگان علماء ومراجع تقليد بودند نقل كردند:
در ايام جوانى در تهران به تحصيل علم مشغول بودم ودر هر فنى از جمله كيميا رغبتى داشتم اما اين سرّ پنهانى بود وكسى از آن اطلاع نداشت . تا اينكه زمانى با جمعى از اهالى نور به زيارت ثامن الائمة حضرت رضا عليه السلام مشرف شديم .
در سبزوار موفق شده تيّمُناً بزيارت حكيم عظيم الشاءن (حاج ملا هادى سبزوارى ) مشرف شديم پس از زيارت ودست بوسى خواستيم از خدمت آن عالم بزرگ مرخص شويم ، مرا نگه داشت تا رفيقان بيرون رفتند. آنگاه مرا نصيحت فرمود كه آن عمل خفى را كه كسى از آن اطلاع ندارد ترك كنم . حاج شيخ عبدالنبى اين را از مقامات آن بزرگوار مى شمرد.(1)
******
پاورقي:1- مقامات مردان خدا: على مير خلف زاده
تجسّم مهربانى
حضرت آية اللّه حاج ميرزا جواد آقا تهرانى (رض ) با همه مهربان بود و خوش رفتار. هيچ كس را نيازرد، حتّى آزار مورى را تاب نمى آورد.
اين جريان كه از خانواده ايشان نقل شده معروف است :
آخر شبى از مسافرت برمى گردند. ديروقت است و موقع خواب و استراحت .
به ملاحظه اينكه خانواده ناراحت و بدخواب نشوند از كوبيدن در خوددارى مى كند. پشت در تكيه مى زند و منتظر مى ماند.
پس از لحظاتى همسر ايشان كه مشغول خواب و استراحت بوده اند در عالم رؤ يا مى بينند كه كسى به او مى گويد:
برخيز! برخيز و در منزل را بگشاى !
همسر محترمه ميرزا جواد آقا از خواب بلند مى شود و در را باز مى كند و مى بيند ميرزا پشت در است .
سؤ ال مى كند: آقا! حال كه از سفر آمده ايد پس چرا در نزديد؟
آقا مى فرمايد: ديدم نيمه شب است و ديروقت ، نخواستم اسباب زحمت شما را فراهم كنم !
******
پاورقي:1- داستانهائى از علماء : عليرضا خاتمى
فاطمه(س) بعد از رحلت پيامبر(ص)
ما زالت بعد ابيها معصبه الرأس باكيه العين، محترقه القلب.
«بعد از رحلت پيامبر پيوسته شال عزا به سر بسته بود، چشماني گريان و قلبي سوزان داشت».
* * *
دوران شيرين زندگاني بانوي اسلام فاطمه زهرا سلام اللّه عليها با رحلت پيامبر(ص) به سرعت سپري شد (هر چند به يك معني در سراسر زندگي او، دوران شيريني وجود نداشت، چرا كه پيوسته فشارها و جنگها و توطئههاي دشمنان بر ضد اسلام و پيامبر آرامش روح فاطمه(س) را بر هم ميزد).
با رحلت پيامبر(ص) طوفانهاي تازهاي از حوادث پيچيده و بحراني وزيدن گرفت.
احقاد و كينههاي بدر، خيبر و حنين كه در عصر پيامبر(ص) در زير خاكستر پنهان بود آشكار گشت.
احزاب منافقين به جنب و جوش افتادند تا هم از اسلام انتقام بگيرند، و هم از خاندان پيامبر.(ص) و فاطمه زهرا(س) در مركز اين دايره بود كه تيرهاي زهرآگين دشمنان از هر سوي به سوي آن پرتاب ميشد.
فراق و جدائي دردناك از پدر از يكسو.
مظلوميت غمانگيز و جانكاه همسرش اميرمؤمنان علي(ع) از سوي ديگر.
توطئههاي دشمنان بر ضد اسلام از ديگر سو.
و نگراني فاطمه از آينده مسلمين و حفظ ميراث قرآن، دست به دست هم دادند و قلب و روح پاكش را سخت ميفشردند.
فاطمه سلام اللّه عليها نمي خواهد با بيان غمهاي خود روح پاك اميرمؤمنان علي(ع) را كه سخت از آن اوضاع ناگوار و خلافكاريهاي امت ضربه ديده، آزردهتر سازد.
به هين دليل به كنار قبر پيامبر(ص) ميرفت و با او درد دل ميكرد، و سخنان جانسوزي همچون اخگر آتش كه اعماق وجود انسان را ميسوزاند، بر زبان ميآورد.
«يا ابتاه بقيت و الهه و حيرانه فريده، قد انخمد صوتي و انقطع ظهري و تنغص عيشي»:
«پدرجان بعد از تو، يكه و تنها شدم، حيران و محروم ماندهام صدايم به خاموشي گرائيد، و پشتم شكست و آب گواراي زندگي در كامم تلخ شد».
و گاه ميگفت:
ماذا علي من شر تربه احمدا
الايشم مدي امان غواليا
صبت علي مصائب لوانها
صبت علي الايام صرن لياليا
«كسي كه خاك پاك پيامبر(ص) را ببويد سزاوار است تا پايان عمر هيچ عطري را نبويد.
بعد از تو اي پدر آنقدر مصائب بر من فرو ريخت كه اگر بر روزهاي روشن ميريخت به صورت شبهاي تيره و تار در ميآمد».
چرا فاطمه سلام اللّه عليها اينگونه اشك ميريزد؟
چرا اينهمه بي تابي ميكند؟
چرا همچون اسپند بر آتش، قرار ندارد؟
آخر چرا؟!.
جواب اين چراها را بايد از زبان خود او بشنويم.
ام سلمه ميگويد:
هنگامي كه بعد از وفات پيامبر(ص) به ديدن بانوي اسلام فاطمه سلام اللّه عليها رفتم و جوياي حال او شدم در پاسخ جملههاي پرمعني را بيان كرد:
اصبحت بين كمد و كرب.
فقد النبي(ص) و ظلم الوصي.
هتك و اللّه حجابه.
و لكنها احقاد بدريه.
و تراث احديه.
كانت عليها قلوب النفاق مكتمنه.
«از حالم چه ميپرسي اي ام سلمه كه:
من در ميان اندوه و رنج بسيار به سر ميبرم:
از يكسو پدرم پيامبر(ص) را از دست دادهام، و از سوي ديگر [با چشم خو ميبينم كه] به جانشينش [علي بن ابيطالب] ستم شده است.
به خدا سوگند كه پرده حرمتش را دريدند. .
ولي من ميدانم اينها كينههاي بدر.
و انتقامهاي «احد» است.
كه در قلوب منافقان پنهان و پوشيده بود.
ولي با اينهمه دفاع از او حريم قدس علوي و حمايتش از امير مؤمنان(ع) در اين دوران پر درد و رنج بر كسي پوشيده نيست.
گرچه حياتش بعد از پدر همانگونه كه خود از خدايش تقاضا كرد طولاني نشد و دو سه ماه بيشتر نگذشت كه به جوار قرب خدا، و ديدار پدر شتافت، ولي در همين مدت از بذل هرگونه فداكاري و ايثار در حق امير مؤمنان(ع) و دفاع از اسلام فرو گذاري نكرد.
صلي اللّه عليك يا بنت رسول اللّه و رحمه اللّه و بركاته.
________________________________________
1. مناقب ج 3، ص .62
2. مناقب. ابن شهر آشوب، ج 2، ص .225
مقامات مردان خدا
مردى كه بر قبر شيخ مى گريست
يكى از فرزندان مرحوم (شيخ مرتضى انصارى ) به واسطه نقل مى كند كه :
مردى روى قبر شيخ افتاده بود وبا شدت گريه مى كرد. وقتى علت گريه اش را پرسيدند، گفت جماعتى مرا وادار كردند به اينكه شيخ را به قتل برسانم من شمشيرم را برداشته نيمه شب به منزل شيخ رفتم .
وقتى وارد اتاق شيخ شدم ديدم روى سجاده در حال نماز است ، چون نشست من دستم را با شمشير بلند كردم كه بزنم در همان حال دستم بى حركت ماند وخودم هم قادر به حركت نبودم به همان حال ماندم تا او از نماز فارغ شد بدون آنكه بطرف من برگردد گفت : خداوند چه كرده ام كه فلان كس را فرستاده اند كه مرا بكشد (اسم مرا برد). خدايا من آنها را بخشيدم تو هم آنها را ببخش .
آن وقت من التماس كردم ، عرض كردم : آقا مرا ببخشيد، فرمود: آهسته حرف بزن كسى نفهمد برو خانه ات صبح نزد من بيا. من رفتم تا صبح شد همه اش در فكر بودم كه بروم يا نروم واگر نروم چه خواهد شد بالاخره بخودم جراءت داده رفتم . ديدم مردم در مسجد دور او را گرفته اند، رفتم جلو وسلام كردم ، مخفيانه كيسه پولى به من داد و فرمود:
برو با اين پول كاسبى كن .
من آن پول را آورده سرمايه خود قرار دادم وكاسبى كردم كه از بركت آن پول امروز يكى از تجار بازار شدم وهر چه دارم از بركت صاحب اين قبر دارم .(1)
******
پاورقي:1- زندگانى شيخ مرتضى انصارى .
مقامات مردان خدا: على مير خلف زاده
اي آخرين بهار چرا دير کرده اي؟
زلفت اگر نبود نسيم سحر نبود
گمراه مي شديم نگاهت اگر نبود
مهر شما به داد تمناي ما رسيد
ورنه پل صراط چنين بي خطر نبود
تعداد بي نظيري تان روي اين زمين
از چهارده نفر به خدا بيشتر نبود
پيراهن،اشتياق نسيمانه اي نداشت
تا چشم هاي حضرت يعقوب ، تر نبود
بي تو چه گويمت؟ كه در اين خاك ،سرزمين
صدها درخت بود وليكن ثمر نبود
اي آخرين بهار چرا دير كرده اي ؟
اي مرد با وقار چرا دير كرده اي ؟
اين جشن ها براي تو تشكيل مي شود
اين اشك ها براي تو تنزيل مي شود
وقتي براي آمدنت گريه مي كنيم
چشمان ما به آينه تبديل مي شود
بوي خزان گرفته ي پاييز مي دهد
سالي كه بي نگاه تو تحويل مي شود
ايمان ما كه اكثرا از ريشه ناقص است
با مقدم ظهور تو تكميل مي شود
تقويم را ورق بزن و انتخاب كن
اين جمعه ها براي تو تعطيل مي شود
اي آخرين بهار چرا دير كرده اي ؟!
اي مرد با وقار چرا دير كرده اي ؟!
اي آخرين توسل خورشيد بام ها
اي نام تو ادامه ي نام امام ها
مي خواستم بخوانمت، اما نمي شود
لكنت گرفته اند زبان كلام ها
ما آن سلام اول ادعيه ي توايم
چشم انتظار صبح جواب سلام ها
حالا چگونه دست توسل نياوريم
وقتي گدا به چشم تو دارد مقام ها
از جانماز رو به خداي بهشتي ات
عطري بياوريد براي مشام ها
اي آخرين بهار چرا دير كرده اي ؟!
اي مرد با وقار چرا دير كرده اي ؟!
اي التماس و خواهش بالا، دوازده !
ظهر اذان عقربه ي ما، دوازده!
من حقم است هشت گرفتم چرا كه من
يك جمله هم نساخته ام با دوازده
با چند نمره باشد اگر رد نمي شوم ؟
يك ،دو ،سه،هفت،هشت،نه آقا دوازده
بي تو تمام اهل قيامت رفوزه اند
اي نمره ي قبولي دنيا، دوازده !
ثانيه هاي كند،توسل مي آورند
يا صاحب امان خدا!يا دوازده
حالا كه ساعت تو و چشم خدا يكي است
آقا چقدر مانده زمان تا دوازده !
امروز اگر نشد ولي يك روز مي شود
ساعت به وقت شرعي زهرا، دوازده
اي آخرين بهار چرا دير كرده اي ؟!
اي مرد با وقار چرا دير كرده اي؟
هر شب كنار پنجره هاي وصال تو
حرف تو بود و آمدني كه قرار بود
آن روزها كه بوي تو در سال مي وزيد
پاييز هم براي درختان بهار بود !
حتي نگاه كردن خورشيد جمعه هم
نذر ظهور دولت چشم نگار بود
جمعيتي به ناله ي ما گريه مي شدند
از بس كه آه ندبه ي ما گريه دار بود
اي آخرين بهار چرا دير كرده اي ؟!
اي مرد باوقار چرا دير كرده اي؟!
دارد دوباره ميوه ي ما كال مي شود
پرواز ما بدون پر و بال مي شود
در آسمان و در شب شعر خدا هنوز
قافيه هاي چشم تو دنبال مي شود
يعني تو آمدي و همه گرم ديدنت
وقتي كنار پنجره جنجال مي شود
روز ظهور تو كه دقايق،ستاره اي است
روشن ترين ِ خاطره ي سال مي شود
بيش از تمام بال و پر يا كريم ها
دست كبود فاطمه خوشحال مي شود
اي آخرين بهار چرا دير كرده اي ؟!
اي مرد با وقار چرا دير كرده اي؟
** علي اکبر لطيفيان **
درباره این سایت